هیپیاس و افلاطون, در جستجوی زیبایی: وات دِ فاک ایز ایت??

ساخت وبلاگ
یه نوشته پیدا کردم,زیاد پیش میاد که خاطرات پراکنده ای تو دفترچه ها و گوشه کنار اتاقم پیدا کنم.درواقع بعضی وقتا صرفا کاغذ و قلمی دستم بیاد می‌نویسم,چی شد, چی کار کردم, چه حسی داشتم, کجا رفتم,با کی رفتم... یه نوشته پیدا کردم, رفته بودیم بیرون ظاهرا داشتیم درباره رساله هیپیاس بزرگ حرف میزدیم, من میگم هیپیاس چه خنگه, منم میدونم دختر زیبا,زیبایی نیس, اون به من نگاه میکنه و میگه "دختر زیبا" با مکث کوتاهی و همین مکث کافیست تا من بمیرم و زنده بشم... عاشقا ساده لوح اند!

بعضی وقتا دلم برای اون حس ها تنگ میشه, همه اون دل تپیدنا, ناراحت شدنا, منتظر بودنا ولی وقتی به بعدش فک میکنم, به مدتهای مدیدی که سعی کردم خودمو جم و جور کنم و برگردم به زندگی, واقعا ته دلم خالی میشه! میترسم, و باز بیشتر میترسم, با خودم میگم همون یک بار کافی بود! کافی بود که یک بار تجربه کنم دلم برای کسی میتپه, و همه اش منتظر تکستشم, یا تو یاهو مسنجر به چراغ روشنش نگاه میکنم بی وقفه و منتظر پی ام دادنشم... یه زمانی یاهو مسنجر رونقی داشت.خوبه که هرچند از گاهی راههای ارتباطی عوض میشه, به کم رنگ کردن خاطرات کمک میکنه.

یه نوشته پیدا کردم که یه دیدارو توش شرح داده بودم. یکی از چندتا دیدار محدود و مختصری که باهاش داشتم... از احساسم نوشتم و الان که میخونم دیگه حسی ندارم,حتی خیلی هاش یادم نیس... زمان خیلی چیزا رو حل میکنه,زمان!

UGA...
ما را در سایت UGA دنبال می کنید

برچسب : هیپیاس افلاطون, نویسنده : thetuesdayso بازدید : 68 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:20